آیا خروجی کارگروهی همیشه بهتر از کار انفرادی است ؟

آیا خروجی کارگروهی همیشه بهتر از کار انفرادی است ؟ – بررسی بخش تاریک کار تیمی

همه ما کما بیش با فواید کار تیمی آشنا هستیم و از کودکی به فعالیت در قالب گروه به جای کار انفرادی تشویق شده‌ایم. در مقالات علمی نیز مزایای زیادی برای کار گروهی بر شمرده شده است و به نوعی از لحاظ تئوری اثبات شده است که به طور میانگین خروجی کار گروهی از خروجی کار انفرادی با کیفیت تر است. شاید دلیل اصلی این موضوع این باشد که در کار تیمی هر کس می تواند کار تخصصی خود را انجام دهد و بقیه امور را به سایرین بسپارد اما در کار انفرادی یک فرد باید مواردی که روی آنها تخصص کافی ندارد را خود انجام دهد و این موضوع مستقیما روی کیفیت کار تاثیر می گذارد. اما آیا این موضوع همیشگی و مطلق است ؟ چرا گاهی خروجی کار تیمی مطلوب نیست ؟  چه نکته پنهانی در کار تیمی وجود دارد که ممکن است نتیجه کار را نا مناسب کند ؟ این سوالاتی است که در این مقاله قصد داریم به آن ها پاسخ دهیم.

بیان مساله

در سال 2008 گروهی از مهندسان در شرکت فولکس‌واگن مسئول کاهش میزان انتشار آلاینده‌های موتور خودروها شدند. آنها توانستند آلودگی ایجاد شده توسط موتورهای بنزینی را تا حد قابل قبولی کاهش دهند اما در مورد موتورهای دیزلی هرچه تلاش کردند به نتیجه خاصی نرسیدند. نتیجه اینکه افرادی از این گروه برای رسیدن به هدف مطلوب و بی ثمر نشدن زحمات کل تیم، خودروها را به گونه ای دستکاری کردند تا در شرایط آزمایشگاهی عملکرد متفاوتی داشته باشند و در نتیجه میزان آلاینده ها نسبت به شرایط واقعی بسیار کمتر ثبت می شد. طبیعتاً پس از ورود خودرها به جاده‌، میزان آلایندگی بسیار بالاتر از استاندارد (تا 40 برابر حد مجاز) بود. این کلاه‌بردای تاریخی، که با نام Dieselgate  در رسانه‌ها مشهور شد، عواقب بسیار زیادی داشت؛ از جمله گزارش ده‌ها مرگ پیش‌ از موعد به دلیل آلودگی هوا در آمریکا در بین سالهای 2010 تا 2015.

ریشه این اتفاق چه بود ؟

به‌نظر می‌رسد که همکاری افراد در قالب یک تیم گاهاً منجر به اولویت قراردادن سود و منفعت گروه، بر گفتن حقیقت می‌شود. به بیان ساده‌تر افرادی که در یک گروه کار می‌کنند، پس از گذشت زمان، ترجیح می‌دهند که منافع جمعی افراد حفظ شود تا این‌که حقیقت برملا گردد و حاصل دسترنج گروه از بین برود، حتی اگر این مساله مشروط بر گفتن دروغ و انجام کارهای غیراخلاقی باشد.

تحقیقات علمی انجام شده روی این مسئله

Dieselgate فقط یک مثال از پدیده‌ای است که محققان آن را عدم صداقت همکارانه (Collaborative Dishonesty) می‌نامند. وقتی‌که صحبت از همکاری می‌شود، معمولا فواید آن بیشتر مورد تاکید قرار می‌گیرد؛ اما موقعیت‌های دیگری نیز وجود دارند که در آن کار گروهی زمینه‌ساز رفتارهای نادرست -مانند نمونه فولکس‌واگن- می‌شود.

در این زمینه، خانم مارگاریتا لیب (Margarita Leib) محقق دانشگاه آمستردام هلند و همکارانش با جمع‌آوری داده‌هایی از مطالعات گذشته به بررسی عواملی که پدیده دروغ‎‌گفتن در گروه‌ها را تقویت می‌کنند، پرداختند. نتایج تحقیقات این پژوهشگران به زبان ساده این بود که رفتارهای غیراخلاقی در گروه‌ها شایع بوده اما خوشبختانه یک حد نهایی برای میزان دروغ‌گفتن افراد وجود دارد.

لیب و همکاران نتایج 34 مقاله که توسط روان‌شناسان، اقتصاددانان و پژوهشگران مدیریت انجام شده بود و مجموعا بیش از 10.000 شرکت‌کننده را شامل می‌شد، تحلیل کرد. در این آزمایشات، از مردم خواسته شده بود که یک سری بازی‌های اقتصادی را انجام دهند یا یک سری تصمیمات خاصی را در شرایطی که عضو یک گروه بودند، بگیرند. اگرچه دستورالعمل خاص هر پژوهش با دیگری متفاوت بود، اما در سراسر آن‌ها، شرکت‌کننده‌ها عموما دو گزینه کلی در اختیار داشتد: 1) کسب درآمد از طریق صداقت و کار گروهی. 2) فرصت به‌دست‌آوردن پول اضافه به‌عنوان عضو گروه از طریق دروغ‌گفتن. برای مثال، در یک بازی خاص، شرکت‌کنندگان متناسب با تعداد پازل‌هایی که حل کرده بودند، پولی دریافت می‌کردند؛ اما شرایطی نیز برایشان فراهم بود که با بیشتر جلوه‌دادن تعداد پازل‌های حل‌شده درآمد بیشتری داشته باشند.

در تمامی مطالعات و بازی‌های مختلف، تمایل واضحی به دروغ‌گفتن در میان گروه‌ها مشاهده شده بود. به‌صورت میانگین درآمد نهایی بازیکنان 36.5% بیشتر از حدی بود که می‌توانستند با صرفا گفتن حقیقت درآمد به‌دست بیاورند. خبر خوب اما این است که یک حد نهایی برای این فریب‌کاری وجود داشت که نشان می‌دهد مردم درباره ملاحظات اخلاقی تا میزانی اهمیت قائل می‌شوند. به‌عبارت دیگر، علی‌رغم مشاهده پدیده “عدم صداقت همکارانه” در تمامی موارد، گروه‌ها به تمامی 100% درآمد اضافی در دسترس‌شان تحقق نبخشیدند.

علاوه بر این، وقتی فاکتور “هزینه اخلاقی” به مطالعات اضافه شد، مانند اطلاع دادن به شرکت‌کنندگان درباره عواقب منفی که دروغ‌گویی‌شان بر سرنوشت دیگر بازیکنان دارد، گروه‌ها به میزان کمتری دروغ گفتند. نکته جالب دیگر این بود که جنسیت و سن تاثیر مستقیمی بر میزان وقوع پدیده “عدم صداقت همکارانه” داشت. هرچه تعداد زن‌ها و افراد با سن بیشتر در یک گروه بیشتر بود، اعضای آن گروه تمایل کمتری به دروغ‌گفتن برای کسب درآمد بیشتر از خود بروز دادند.

شدیدترشدن پدیده “دروغگویی همکارانه”

با هدف کشف چگونگی شدیدتر شدن این پدیده در طول زمان، لیب و همکارانش چند تحلیل‌ دیگر را روی نتایج آزمایشات انجام دادند. به‌طور مشخص، در یک سری مطالعات از اعضای یک گروه دونفره خواسته شده بود تا دو تاس جداگانه را در چندین بار به هوا پرتاب کرده و نتیجه آن را گزارش کنند. فرد الف تاس را در خلوت خود پرتاب کرده و نتیجه را گزارش می‌کرد؛ شریک او، فرد ب، از نتیجه تاس الف خبردار گردیده و سپس اقدام به پرتاب تاس خود به‌صورت جداگانه می‌کرد. در طول این آزمایش یک نظارت مخفی بر تاس‌انداختن فرد الف و ب اعمال می‌شد. اگر هر دو عضو یک گروه یک عدد مشابه رو گزارش می‌دادند، مقداری پول به ‌آن‌ها پرداخت می‌شد؛ بدین‌صورت که برای جفت 1-1 مقدار 1 دلار و برای جفت 2-2 مقدار 2 دلار دریافت می‌کردند، و به همین منوال تا جفت 6-6. شرکا در هر گروه حق این انتخاب را داشتند تا اعداد واقعی را گزارش داده و صرفا هنگامی که شانس یک جفت مشابه را برایشان به ارمغان می‌آورد، پولی دریافت کنند. اما پس  از برگزاری چندین راند، برخی گروه‌ها وسوسه می‌شدند تا به‌صورت غلط یک جفت  با رقم بالا را با هدف کسب درآمد بیشتر گزارش دهند.

برای این آزمایش، ، لیب و همکارانش در ابتدا سعی کردند که افرادی که ذاتا تمایل به دروغ‌گویی بیشتری دارند را شناسایی کند. این کار با درنظر گرفتن افرادی که در 20 بار آزمایش بیش از 10 بار جفت را گزارش داده بودند، صورت گرفت. (به‌دلیل احتمال 0.05 درصدی این پیشامد). این دسته افراد سپس تحت عنوان “دروغگویان بی‌پروا” (Brazen liars) دسته‌بندی شدند. در مرحله بعد و با عوض‌کردن تیمی ها، ، لیب و همکاران سعی در کشف این مساله کردند که آیا رفتار یک دروغگوی بی‌پروا بر یک فرد عادی اثر خواهد گذاشت یا خیر. نتیجه آزمایش مشخص بود: دروغ‌گویی مسری است. شرکت‌کنندگان با احتمال بیشتری یک دروغگوی بی‌پروا می‌شدند هنگامی‌که شریکشان یک دروغگوی بی‌پروا بود. هم‌چنین “دروغ گویی همکارانه” در طول زمان بدتر می‌شد؛ بدین صورت که، در راندهای نهایی نسبت به راندهای ابتدایی، نفر اولی که تاس را می‌انداخت با احتمال بیشتری عدد بالاتری را گزارش می‌کرد و نفر دوم نیز متحمل‌تر بود تا یک جفت را گزارش دهد.

نتیجه‌کاربردی برای مدیران کسب‌وکارها

پدیده  “دروغگویی همکارانه” مشخصاً یک خطر بزرگ برای کار گروهی به‌شمار می‌رود. اما نتایج این تحقیق نشان می‌دهد که روش‌هایی وجود دارد که به‌کمک آن‌ها می‌توان صداقت در میان اعضای یک گروه را تقویت کرد. برای مثال دو نتیجه شدیدترشدن پدیده دروغگویی همکارانه و هم‌چنین مسری‌بودن این رفتار بر لزوم کشف و اقدام زودهنگام علیه هرگونه نشانه‌های رفتار دروغگویانه دلالت می‌کند. استراتژی‌های مختلفی می‌تواند در این زمینه سودمند باشند.

  • مدیران می‌توانند سیاست‌های تحمل‌صفر (Zero-Tolerance) و بسیار سخت‌گیرانه را در مقابله با کوچک‌ترین رفتارهای فریب‌آمیز به‌کار گیرند تا از شیوع و بدترشدن آن جلوگیری کنند.
  • برای کشف زودهنگام دروغگویی نیز، مدیران باید اعلام کنند که از خطای افشاگران این‌گونه رفتارها خواهند گذشت.
  • یک گروه صادقانه‌تر رفتار می‌کند هنگامی که از ضررهایی که بقیه افراد از رفتار دروغگویانه آن‌ها متحمل می‌شوند، اگاه شود. دانستن این مساله مشخص می‌کند که مدیران باید عواقب ناشی از رفتار دروغگویانه را پررنگ‌تر جلوه دهند. در نمونه Dieselgate شاید یادآوری‌کردن این مساله که چگونه آلودگی هوا اثرات مخرب و جبران ناپذیری بر جامعه می‌گذارد، می‌توانست تمایل مهندسان برای دستکاری موتور خودروها را کاهش دهد.

منبع

 

https://www.scientificamerican.com/article/the-dark-side-of-collaboration